شکوفاشکوفا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

شکوفا و خاله انقه

بدون عنوان

سلام دوستای گلم بعداز حدود 1سال دوباره سروکله م  پیداشد.الان کلاس اولم.خیلی هم بهم خوش میگذره. جای شما هم خالی روز پنج شنبه که روز جهانی کودک بود با شنتیا جون پسرداییم رفتیم کاخ سعداباد وکلی هم بازی کردیم
18 مهر 1395

بدون عنوان

چند روزی می شد که مامان سارا کوچولو بهش گفته بود که دیگه کم کم باید به مهد کودک بره. سارا کوچولو که نمی دونست مهد چه جور جاییه از مادرش پرسید، مامان جون مهد چیه دیگه؟ مامان سارا کوچولو برای سارا توضیح داد که مهد جاییه که می تونی یه عالمه دوست جدید پیدا کنی، شعر یاد بگیری، نقاشی بکشی، بازی کنی، و یه عامه کارهای دیگه. سارا کوچولو که تا حالا همچین جایی رو ندیده بود خیلی خوشحال شد و از مادرش خواست که هر چه زودتر اونو به اونجا ببره. مامان سارا گفت؛ فردا میریم که هم ثبت نام بشی و هم مهد رو ببینی و بمونی اونجا. سارا اون روز مدام درباره مهد از مامانش  سوال می پرسید و خیلی دوست داشت زودتر فردا بشه و با مامانش به مهد بره...
23 فروردين 1395

بدون عنوان

 سارا کوچولو سرما میخورد سارا کوچولو به تازگی خیلی شیطون شده، با گرم شدن هوا برای بازی به داخل حیاط میرود و با لباس های کم به داخل حیاط میرود. اما از آنجایی که در فصل بهار یکدفعه باران شروع به باریدن می کند سارا کوچولو باید بیشتر مراقب باشد که سرما نخورد. در یک روز بعد از ظهر که دوست سارا کوچولو با مادرش به خانه ی آن ها برای سرزدن می آیند، سارا به دوستش مینا میگوید بیا به حیاط برویم و بازی کنیم، مامان مینا به مینا میگه که روی لباسش یه سویشرت هم بپوشه، مینا به حرف مامانش گوش میکنه و سویشرتش رو می پوشه، مامان سارا  هم برای سارا یه سویشرت میاره ولی سارا میگه که هوا گرمه و من گرمم میشه و سویشرتش رو نمیپوشه. مامان مینا و مامان سار...
22 فروردين 1395
1