شکوفاشکوفا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

شکوفا و خاله انقه

شکوفا درpark

سلام بچه ها امروز با مامانم رفتیم پارک اونجا با بچه ها توپ بازی هم کردم. خیلی خوش گذشت.راستی اونجا همسایه قدیمیمون دیدیم.اسم پسرش ایلیا بود اون موقع که همسایه ما بودن من تو دل مامانم بودم ...
24 آذر 1392

شکوفای خوشحال

سلاااااام امروز که بیرون میرفتیم ی آقا بادکنک میفروخت همه مدل داشت منم  مرد عنکبوتی رو انتخاب کردم ومامانم واسم خرید هورااااا همش تو بغلم بود بعد رفتیم سرکوچه خرید جاش گذاشتم دوباره با مامانم رفتیم اونجا و آوردیمش عجب روزی بود. ...
23 آذر 1392

بدون عنوان

سلام بچه ها.امروز من به لغت اکران فیلم گفتم (تکرار) بعدش مامانم خیلی ذوق کرد .بعدازظهر با مامان بابام رفتیم خرید بعد من که از خونه کفشام اشتباهی پوشیده بودم  اونجا با پاشنه کفش کفشام درست پوشیدم ...
23 آذر 1392

شکوفای شیطون

سلام بچه ها امروز هرچی مامانم بهم گفت لباس بیشتربپوشم و شربتم بخورم وغذا بخورم اصلا به حرفش گوش نکردم.آخه من سرما خوردم خلاصه امروز خیلی شیطونی کردم.ولی بچه ها به حرف مامانامون گوش کنیم اونا خیلی ماها رو دوست دارن. امروز با ییو بادکنک بازی کردم.خیلی مزه داد. ...
21 آذر 1392

شکوفای سرماخورده

سلام.بچه ها موا ظب خودتون باشید. امروز با مامانم رفتیم دکتر.هرچی آقای دکتر گف ت دهنم باز کنم باز ن میکردم .خلاصه مامانم بهم قول داد بریم شهربازی منم دهنم باز کردم. راستی امروز مامانم واسم هدیه رنگ انگشتی خرید.منم هی به دیوار مالیدم وپاک میکردم ...
20 آذر 1392

شکوفادر گردش

سلام بچه ها.دیروز من و ییو به جای اینکه بریم پارک رفتیم باغچه آقای ابراهیمی (همسایه ییو)وآتش روشن کردیم.مرغ وخروسای توی باغچه هم خواب بودن ومن با پرنیان نوه آقای ابراهیمی خیلی بازی کردم.بعد که بارون گرفت  من وییو رفتیم خونه آقای ابرا هیمی. بعدمامانم با چتر اومد دنبالمون. ...
20 آذر 1392

شکوفاوترخینه

سلام دیشب با ییو و مامان جون رفتیم خونه ییو بعدش مامانم اومد.مامان جون با بلغور و ماست ترشی که همسایه ما داده بود ترخینه درست کرد.بعدش منم از خمیر ترخینه یدونه ترخینه کوچولو درست کردم .مامان جون اونا گذاشت تو سینی روی بخاری تا خشک بشه .بعدش اش درست میکنیم ومیخوریم اخه باباحسن میگه ترخینه پر از پنیسیلین وبرای سرما خوردگی خیلی مفیده.شما ترخینه دوست دارین یا نه ...
18 آذر 1392

شکوفادر

سلام.امروز با مامان جون ومامانم  رفتیم پارک دور میدون.خیلی خوش گذشت.کلی تاب تاب بازی کردم.دوست پیداکردم با هم آلیسا بازی کردم. ...
17 آذر 1392