شکوفاشکوفا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

شکوفا و خاله انقه

اولین داستان خاله اینقه برای شکوفا

چند روزی میشد که دندون سارا کوچولو درد میکرد.. سارا کوچولو چندتا از دندونهای شیریش سیاه شده بود سارا کوچولو چون به حرف مامان وباباش گوش نکرده بود وبعد از غذا دندوناشو مسواک نمی کردباعث خراب شدن دندوناش شده بود. مامانش سارا کوچولو رو پیش دکتر برده بود ودکتر هم گفته بود تنها راه حل مسواک کردن دندونهاشه. ولی سارا کوچولو باز از مسواک زدن دندونهاش سرباز میزد. سارا کوچولو از مزه خمیر دندون بدش می اومد. تا اینکه مادرش به کمک دکتر تصمیم گرفتند ابتدا سارا کوچولو مسواک بدون خمیر دندون بزنه.وبعد کم کم خمیر دندون به مسواک اضافه بشه.یک هفته تمام سارا کوچولو به کمک مادرش مسواک بدون خمیر دندون میزد. وبعد از یک هفته کم کم خمیر دندون به مسواک سارا کوچولو اض...
10 خرداد 1390

شکوفای خاله اینقه ها

امروز شکوفای مهربون ما بازم به شیطونی های قشنگ وجذابش ادامه داد. خاله اینقه های شکوفا هم از اینکه میتوننداین لحظه های زیبا رو با شکوفا تجربه کنند خیلی خوشحالند. امروز شکوفا با مامانش به بانک رفتند.وشکوفا هم که همیشه از دیدن جاهای جدید  متعجب وخوشحال میشه بازم به وجد اومد. ...
9 خرداد 1390

شکوفا

سلام شکوفا جونم امشب رفتی پارک الهی بهت خوش بگذره میدونیم که خیلی خوشحالی.امشب خاله اینقه ها خیلی دلشون واست تنگ شده بود ما همش در باره تو حرف زدیم. اخه تو یک فرشته اسمونی هستی ...
8 خرداد 1390

هدیه شنتیا به شکوفا

سلام دیشب شکوفا یک هدیه زیبا از پسر داییش شنتیا گرفت. یک گیتار زیبا.دست اقا وننه ی شنتیا هم درد نکنه. شکوفا خیلی خوشحاله از این هدیه ای که گرفته. ایشالا شکوفا هم در اینده جبران میکنه. ...
7 خرداد 1390

شکوفا وشنتیا

ا مروز شکوفا همراه مامان وخاله اینقه به پارک رفتند.و  یه عالمه عکس گرفتند. وقتی برگشتند خونه خاله اینقه ماشین لباسشویی رو روشن کرد.چند دقیقه بعد شکوفا تند تند ونفس زنان اومد وجلوی لباسشویی نشست.شکوفا خیلی از چرخیدن ماشین لباسشویی خوشش میاد.بعد شکوفا با ماژیکهایی که خاله اینقه برا ش خریده بود اولین نقاشی شو کشید.که چند تا خط زیبا بود.همچنین لباسهاش وپاهاش هم ماژیکی شد.امشب شنتیا پسر دایی  شکوفا به همراه اقا وننه اش مهمون شکوفا اینا هستند. ...
5 خرداد 1390

شکوفا ومسواک

امروز شکوفا با ماژیکهایی که خاله اینقه براش خریده بود حسابی بازی کرد. شکوفا از دیدن رنگها به وجد اومده بود. خاله اینقه وقتی از سر کار اومد واسه شکوفا چشم چشم دو ابرو کشید.شکوفا از مسواک زدن خیلی خوشحال میشه وخاله اینقه هم هر شب برای شکوفا مسواک میزنه.شکوفا مسواک رو از دهن خاله اینقه  با تعجب در میاره ونگاه میکنه.
5 خرداد 1390

شکوفا وخاله اینقه ها

امروز شکوفا و خاله اینقه پیش هم بودند.شکوفا امروز طبق هر روز هیجان زده بود.همه اش این ور اون ور میرفت.تا خاله اینقه برای انجام کاری از شکوفا دور میشد شکوفا تند تند وبا هیجان دنبال خاله اینقه می اومد.شب که خاله اینقه شکوفا از سر کار اومد خیلی باشکوفا بازی کرد. خاله اینقه وشکوفا هر دو به وجد اومده بودند. خاله اینقه واسه شکوفا یک بسته ماژیک خریده بود تا شکوفا نقاشی بکشه.    شکوفا وخاله اینقه انقدر هیجان زده بودند که هر دوشون تا دیر وقت بیدار بودند.         ...
4 خرداد 1390