بدون عنوان
سلام.امشب شکوفا رفت خونه خودشون.وقتی بابای شکوفا اومد دنبالشون شکوفا با دیدن باباش حسابی ذوق زده شد.الان هم جاش خیلی خالیه.اخه شکوفا هر چی که بزرگتر میشه شیرین کاریاش هم بیشتر مشه..شکوفا هر چی که میخواد بخوره اول به ما تعارف میکنه.و ما هم باید حتما از دستش بگیریم.واگر نگیریم اون دستش رو همون جوری نگه میداره.شکوفا جدیدا اذون هم میگه.وتا کسی رو میبینه که چادر پوشیده دستش رو میذاره روی گوشش و شروع به داد زدن میکنه.امروز وقتی مامان شکوفا از سر جلسه امتحان اومد خونه شکوفا با دیدن مامانش زد زیر گریهوای که چه قدر خاله ها با دیدن این صحنه هیجان زده شده بودن.خاله شهلا فوری شکوفا رو داد به مامانشخاله ها از این صحنه به عنوان اشک شوق شکوفا برای مامانش تعبیر کردن.امشب خاله ها میخواستند به شکوفا خیلی خوش بگذره تصمیم گرفتن که با شکوفا به اصطلاح خودشون گهواره بازی کنند.اخه شکوفا خیلی این بازی رو دوست داره واز وقتی که خیلی کوچولو بود خاله ها این بازی رو با شکوفا میکردن.همه چی داشت خوب پیش میرفت که یه دفعه ملافه از دست خاله اینقه در رفت وشکوفا با سر به زمین خوردخاله شهلا که حسابی هول کرده بود.ولی مامان شکوفا اومد وشکوفا رو بغل کرد وشکوفا هم ساکت شدخدا رو شکر که به خیر گذشت.الان هم شکوفا خوابهشب بخیر کوچولوی مهربون ما.